نجد ایران
پژوهشی با فرایندی بينظیر از سوی دانشگاه «پيِر ماری كوری Pier Marie Courie » در پاریس، به بررسی سرنوشت شگفتآور «اقیانوس تتیس» ((Téthis پرداخته و پرده از راز پیدایش خشكیها در سیصد ملیون سال پیش كنار زده است. اقیانوس تتیس حدود سیصد میلیون سال پیش، به صورت خلیجی در شرق سرزمین بسیار پهناوری به نام «پانژه» Panjé)) قرار داشته است. پانژه، قارهی واحدی است كه همهی سرزمینهای آن زمان را در بر ميگرفته است و همهی قارههای امروز از بقایای آن هستند. با گذشت ملیونها سال، دگرگونيهایی كه به مرگ اقیانوس تتیس انجامیده، ایران، دریای خزر و خلیج فارس را به شكل كنونی درآورده و در محل جغرافیایی امروزی تثبیت كردهاند1.
نشانههای سكونت انسان
نجد ایران، از جملهی مناطقی از كرهی زمین است كه از دوران یخبندان مسكونی شده است. بررسی آثاری از بقایای: ماموتها، كرگدنهای شاخ پیشانی، اسبهای وحشی، گوزن و خرس، كه از كاوشهای باستانشناسی بدست آمدهاند، نشان ميدهد كه این حیوانات، با ابزارهای سنگی، به دست انسان شكار شده اند. “ غار آزیج” در كنارهی شمالی رود ارس، یكی از این مناطق است كه اثری از انسان در آن بدست آمده است. این اثر، سنگوارهی قسمتی از فك پایین یك انسان است كه “ آزیج آنتروپ” نامیده شده است. از نظر آنتروپولوژی (Anthropologie)2، شباهتهایی با انسانهای “سین آنتروپ” و “ نئاندرتال” دارد. كشف این سنگوارهها بود كه توجه بسیاری از دانشمندان را به سوی ایران جلب و به كاوش در این سرزمین كهنسال كشاند.
نخستین اجتماعات انسانی
پیش از این كاوشها، در ایران، باستان شناسان بر این باور بودند كه چراغ تمدن، نخستین بار، در ناحیهی میانرودان (بینالنهرین) افروخته شده است. این گروه، بودن دو جریان بزرگ آبهای دجله و فرات را برای سكونت و شهریگری مردم آن ناحیه شرط مساعدی تلقی ميكردند و بر پایهی این فرضیات، نشانههای تمدن را در شهرهایی مانند: جارمو Jarmo، اور Ur و تلالعبید Tal el-Obeid ميجستند. برخی از آنان نیز مياندیشیدند كه دهانههای رودخانههای پهنی كه از میان جلگهها ميگذرند، برای سكونت انسانهای نخستین، مكانهایی مناسب بودند. آنان برای اثبات نظریهی خود دهانهی رود نیل در مصر و میانرودان در خاورمیانه را مثال ميزدند. تا اینكه گروهی باستانشناس، به سرپرستی “دكتر فرانك مول3 ” آثار و ابزارهای بدست آمده از غار “یافته” در نزدیكی خرم آباد لرستان را مورد بررسی قرار دادند.
دكتر مول، تاریخ سكونت انسان در این غارِ دورهی “پارینهسنگی4 ” را، كه در آن چهار كانون آتش كشف كرده بود، به چهل و پنج هزار سال پیش، تخمین زد. او براین باور بود كه از بیست و پنج هزار سال پیش، سكونت انسان در این غار خاتمه یافته و این مكان متروكه مانده است. با پدیرش این نگرش، ميتوان گفت كه گذر انسان از مرحلهی غارنشینی و بدوی به مرحلهی پناهگاه سازی و شهرنشینی، بیست و پنج هزار سال به درازا كشیده است. در این مدت زمان است كه انسان نخستین، پناهگاههای طبیعی را كه غارها باشند، ترك كرده و در كوه و دشت و جنگل، به تناسب شرایط مساعد طبیعی، به زندگی و ستیز با طبیعت سرسخت پرداخته است. در این فاصلهی زمانی هم، آغاز به تجربهاندوزی كرده و كوشیده است كه عناصر و عوامل طبیعی را بشناسد، خود را از مسیر گزندهای طبیعی، مانند سیل و توفان كنار بكشد و سپس آموخته است كه چگونه، پدیدههای طبیعت را مهار كرده و آنها را به خدمت خود وادارد.
از غارهای: “گنجی” و “همیان” در لرستان نیز آثار و ابزاری مربوط به دورهی پارینه سنگی پیدا شده اند كه دیرینگيِ قشر “موستری5 ” آن، به چهل هزار سال ميرسد. این آثار، همزمانی آغاز سكونت انسان در غارهای لرستان را نشان ميدهد. البته غارهایی هم هستند كه تا هزارهی دهم پیش از میلاد مسكونی بودهاند. پرفسور “براید وود Prof. B. Wood ” باستانشناس امریكایی، كه در اطراف كرمانشاه به كاوش پرداخته، معتقد است كه در این ناحیه، جامعههای ابتدایی در حدود نه هزار سال پیش زندگی ميكردند، كه مرحلهی غارنشینی را پشت سرگذاشته، از كوهها فرود آمده، در دشتهای صاف و مرتعهای سرسبز، مرحلهی شهرنشینی را آغاز كرده و به كشت غلات و گلهداری پرداختهاند. انسان، در این مرحله، كوشیده است كه زندگی نزدیك به زیست طبیعی- حیوانی خود را تغییر داده و از توانایيهایش استفاده كند. اندك اندك، با رشد توان فكرياش، عواملی را نیز به خدمت گرفته و ابزارهایی ساخته است تا با بكارگیری آنها قدرت كارآیی خود را افزایش دهد. در این دوران بود كه مكان مناسبی را برای زیستِ امنِ خود پیدا كرده، با الهامگیری از طبیعت، پناهگاههایی نیز برای خود ساخته و آثار نخستینِ مكانهای زیستی خود را بر روی پوستهی زمین باقی گذاشته است.
وجود نقش و نگارهی حیوانات گوناگونی مانند: قوچ، اسب و سگ، بر روی دیوارهی غارها و روی سفالینههای باز مانده از این مردم، نشان ميدهد كه انسان نخستین، در گذر از مرحلهی غارنشینی و شكار به مرحلهی دشتنشینی، آغاز به اهلی كردن و بكارگیری حیوانات كرده است. “ پروفسور كارلتون كن Prof. Krlton Kuhn ” معتقد است كه آثار باز مانده از نخستین اجتماعات انسان را، نه در كنارهی رودخانهها و نه در بلندي كوههای مشخص، بلكه باید در غارهای مناسب برای زندگی جستجو كرد. با این نظریهی بازگشت به مطالعهی غارها، او به بررسی آثار بجای مانده در غارهای: “هوتو” و “كمربند” واقع در بلنديهای كنار دریای مازندران ميپردازد. كارلتون كن، نتیجه ميگیرد كه در حدود ده هزار سال پیش و شاید پیشتر از آن، در این غارها انسانهایی زندگی ميكردند كه معاش خود را از راه شكار حیوانات، ماهيگیری و كشت غلات تأمین ميكردند. دیوارنگارههای غارها نشان ميدهند كه حیوانات اهلی شده، در كنار انسانها زندگی ميكرده و مورد بهرهگیری آنان قرار ميگرفته اند.
موضوع دیگری كه در مطالعهی بستر زیستی- فرهنگی ایران مورد توجه ميباشد، نطریهی “پروفسور رمان گیرشمن shmanProf. Roman Ghir ” باستانشناس فرانسوی دربارهی بخش مركزی سرزمین ایران است. او مينویسد: “ ناحیهی مركزی ایران ، تا شش هزار سال پیش از میلاد، دریاچهی وسیعی بوده است كه آب آن از ذوب شدن برفهای رشتهكوههای دورادور فلات ایران تأمین ميشده است6. كنار این دریاچه و رودخانههای جاری نیز مكانهایی مناسبِ زندگی برای تشكیل جامعههای شهرنشین آن زمان بوده است. پس از خشك شدن تدریجی این دریاچه، كه از خود دو كویر شورهزار باقی گذاشته است، جوامع نخستین بشری نیز عقبنشینی كرده و در مكانهای مناسبی در كنارهی كویر به زندگی ادامه داده اند. پرفسور گیرشمن، شهركهای باستانی كنارهی دریاچه را، همان تپههای باستانی امروزيِ شهرهای كنارهی كویر، مانند: تپه حصار (در دامغان)، تپه یحیا و شهداد (در كرمان)، تپه سیلك (در كاشان)، یانیق تپه (تپه سوخته) در آذربایجان و … معرفی ميكند”. امروزه با كاوش در این تپهها- كه آثار فرهنگی این اجتماعات را در خود مدفون ساخته اند- توانستهایم، تا حدودی زیاد به چگونگی زندگی مردم آن دورهها پيببریم.
آقای اسمیت، باستانشناس كانادایی ميگوید: “ فلات ایران را باید در شمار كهنترین مكانهایی قرار داد كه انسان در آن نخستین گامهای خود را برداشته است”. او ميخواهد، نظر دانشمندانی را كه هنوز از تئوريهای سنتی و دگماتیك پیروی ميكنند، به این نكته جلب كند كه خاستگاه و گهوارهی زندگی اجتماعی بشر در ناحیهی ایران بوده است. آقای دكتر عیسا بهنام، باستانشناس ایرانی نیز ميگوید: “…. روی نقشهی باستانشناسی منطقهی خاورنزدیك، نقاطی درخشانتر از ناحیهی میانرودان (بینالنهرین) قرار دارد”. او اشاره ميكند: “ … خاستگاه و پایگاه نخستین جوامع، میانرودان نیست، بلكه باید از: تپه سراب، سرآسیاب، تپه سیلك، چشمه علی، تپه گیان، تپه یحیا، شهداد كرمان و چغامیش نام برد”7 .
شهركی در چهار هزار سال پیش
در جنوب باختری شهر تبریز، تپهای وجود دارد كه به زبان محلی “یانیق تپه” = تپه سوخته، نامیده ميشود. یانیق تپه، در سال 1958 ترسایی (میلادی) توسط پروفسور چارلز بورنی Prof. Charles Burney ، مورد بازدید و بررسی قرار گرفت. او با همكاری گروهی از باستانشناسان انگلیسی، كاوش در این ناحیه را آغاز كرد. بورنی ضمن كاوش خود به شهركی جالب با بناهای دایرهای شكل برخورد كه به نظر او، ميتواند مجموعهی مسكونی مردم و محل نگاهداری آذوقه و غلات باشد. كارافزارهایی كه از این كاوش بدست آمده اند، نشان ميدهند كه ساكنان این مجموعه و واحدهای مسكونی، از یك زندگی شهری نظامدار برخوردار بودند. چارلز بورنی، دیرینگی این منطقه را به دوهزار سال پیش از میلاد گمانه زنی ميكند.

دیوار نگارههای دوران پیش از تاریخ
نگارههای روی صخرههای كوهدشت، مربوط به دورهی پیش از تاریخ ميباشند و شبیه نگارههایی هستند كه بتازگی، در خاور اسپانیا كشف شده اند، این نقشها در یك ردیف دایرهای شكل بر روی بلنديهای متراكم، در چند كیلومتری جنوب باختری كوهدشت قرار دارند. یكی از باستانشناسان كه این دیوارنگارهها را مورد مطالعه قرار داده است، دكتر بورنی ميباشد. او با مطالعهی سبك و روش و محتوای نقشها، بر این باور است كه نقش اسب سواران نباید كهنتر از هزارهی دوم پیش از میلاد باشد. چون هنر اسب سواری، نخستین بار بوسیلهی ایرانیان معرفی شده است، از اینرو، ميباید تاریخ همهی این نقشها وصحنههایی را كه در رابطه با اسب سواران است، بطور استیلیزه نقاشی شده اند، به هزارهی دوم پیش از میلاد مربوط دانست. درستی این تاریخگذاری نیز با مطالعهی در بُرش جنوبی تأیید شده است. در اینمكان آثار و بقایای بیشتری از دورهی نوسنگی بدست آمده. كه با توجه به دیگر آثار باز مانده، و با بررسی تكه سفالها و تیغههای سنگی بدست آمده از كاوش، ميتوان از نگر زمینشناسی، دورهی پارینه سنگی را نیز منطبق بر آن دانست. گرچه، نقشهای غار “میرملاس” را در هر صورت نميتوان كهنتر از دورهی نوسنگی (6 تا 7 هزار سال پیش) پذیرفت.
نقشهای میرملاس، كه پس از گذشت سدهها و هزارهها، رنگ و حالتشان را حفظ كرده اند، از كهنترین آثار هنری اقوام ایرانی ميباشند كه نشانههایی از زندگی، باورها و هنر مردم آن دوره را به بینندگان امروزی انتقال ميدهند. افسوس كه این غار خیلی درهم ریخته و تنها سایبانی به درازای سی و پنج متر از آن به جای مانده است، كه نگارهها بر رویش، از جنوب به شمال نقش شده اند. بیشتر این نقشها، صحنههای شكار یا رزم را نشان ميدهند. ولی در بینشان نقش حیوانهایی نیز یافت ميشوند كه نميتوان بر آنها نامی گذاشت.

بارزترین و جالبترین نقش، صحنهی شكاری را نشان ميدهد كه اسب سواری به دنبال گوزنی ميتازد. او در حالتی است كه تیر را در چلهی كمان گذاشته و به انگشت شست آن را نگهداشته است. سگی را نیز در كنار این سوار ميتوان تشخیص داد، كه همان گزارش اهلی شدن برخی از حیوانات و همزیستی شان با انسان را تأیید ميكند.
این نقش و برخی دیگر از نقشها را اگر خوب بررسی كنیم، با توجه به دیرینگی تاریخي چند هزار سالهشان ميتوانیم افزون بر آشنایی با چگونگی زندگی انسانهای آن دوران، به شمهای از باورهای اجتماعيشان نیز پی ببریم. نگارههای روی سایبان شمالی، در حدود بیست و پنج نقش هستند كه بیش از پانزده نقش از آنها زیر گل مدفون شده و از بین رفته اند. یكی از نقاشيهای قابل توجه در این بخش از سایبان، نقش دو انسان به حالت ایستاده و با لباس بلند دارای كمربند و كلاه، با هیئتی شبیه به پادشاهان را نشان ميدهد كه در برابرشان چند انسان به حالت تعظیم ترسیم شدهاند. بالای سر این دو نفر، سایبانی شبیه به چتر، كه شاید با برگ خرما درست شده باشد، دیده ميشود. نقاشی دیگر، نقشی از انسان بالدار را با اندامی درشت كه بر كمرش كمربندی بسته شده، نشان ميدهد كه با دو دستش دو شكارِ در حال فرار را گرفته است، درحالی كه چند حیوان نیز به فاصلهی كمی از او در حال فرار هستند. این نقش به راحتی ميتواند نمادی از باور و اعتقاد مردم تلقی شود كه یكی از بهترین ابزارها برای مطالعهی جامعه شناختی آن دوران به حساب ميآید. همین نقش، در سدهی هشتم ترسایی روی پلاك مفرغی نقش ميبندد كه در رابطه با افسانهی “ گیل گمیش” ، = پهلوان افسانهای بابل را نشان ميدهد كه با دو دستش، دو حیوان (شبیه گاو وحشی) را گرفته و بلند كرده است. آیا ميتوان پذیرفت كه یك نشانه یا باوری ریشهدار در منطقه دوام و گسترش یافته است؟
بر دیوارههای رویه صاف غار “دوشه” واقع در كوهدشت لرستان، رویهم یك سد و ده (110) نقش گوناگون با رنگ سیاه نقاشی شده اند. این نقشها واضح تر از نقشهای غار میرملاس و همیان ميباشند، ولی شاید به دیرینگی آنها نباشند. با این فرق كه نگارههای دو غار اخیر با رنگهای سیاه و قرمز، حتا یك نقش نیز با رنگ زرد نقاشی شدهاند. دیوارنگارههای غار همیان پركارترند و ظرافت و دقت بیشتری در ترسیم آنها بكار رفته است. تصویری از بین آنها، صحنهی یك شكارگاه را نشان ميدهد كه یك شكارچی سوار بر اسب، كمان كشیده، در حال تیراندازی به سوی دو گوزن قوی هیكل در حال فرار ميباشد. گذشت زمان و عوامل طبیعی موجب شده است كه بخشی از نقش شكارچی و تنهی یكی از گوزنها ریخته و خراب شود، ولی آنچه كه سالم مانده، یكی از بهترین نقوشی است كه از لحاظ تجسم حالت، تصویر صحنه و ظرافت نقش تاكنون دیده شده است و گذشت زمان نتوانسته است زیبایی و ویژگی این نقش را بگیرد.

آیا این نقشِ دیوار، نظیر برخی دیگر از نقشها، گزارش صحنهی شكار است كه برای آیندگان ترسیم و باقی گذاشته شده است؟ یا اینكه، ميتوان این نقش را، در آن دوره كه هنوز خط نوشتهای پدید نیامده بود، نقشی از آرزوی باطنی تلقی كرد كه برای تحقق یافتن آن، برای خدایان نمایانده شده است. مانند دعاهایی كه هنوز هم بشر امروزی بر در و دیوار مينویسد و برای حفاظت از گزند یا برای رويآوری بخت و اقبال، به گردن ميآویزد یا بر بازو ميبندد. ابزار كار انسان طی هزاران سال زندگی در دامان طبیعت، ضمنِ دست و پنجه نرم كردن با شرایط و ناهمواريهای محیط زیست، رفته رفته پیشرفته تر و كارآمدتر شده است. تیر و كمان در پایان دورهی پارینه سنگی اختراع گردیده و با فرارسیدن دورهی میانه سنگی، كاربرد آن فراگیرتر و همگانی شده است.
اهمیت نگارههای غارهای لرستان از این جهت است كه، این نگارهها نخستین تجلیات ذوق هنری و اعتقادی غارنشینان غارنشینان لرستان ميباشند كه بعدها تكامل یافتهی آن، در هزارهی نخستین پیش از زایش مسیح با مهارت ویژه روی سفالینهها، مهرها و ساختههای گِلی و مفرغی لرستان ظاهر گردیده اند. این ساختهها از نگرش هنری، به عنوان نشانهی پیشرفت صنعت فلزكاری و مفرغ آن زمان، معروفیت جهانی یافته اند. در بحثهای تاریخ هنر، دیوارنگارههای غارهای لرستان را با نقشهای باستانی “لاسكو” در فرانسه و “آلتامیرا” در اسپانیا مقایسه ميكنند. گرچه اینها از نظر دیرینگی و تكامل، با نقشهای غارهای گفته شده درخور مقایسه نیستند ولی از نگرِ مطالعهی جامعه شناختی و رازورمزی كه در آنها بكار رفته است، درخور ملاحظه ميباشند. گفتنی است كه آنچه دیوارنگارههای غارهای لرستان را از آثار مشابه در اروپا متمایز ميسازد و بدانها ارزش ویژه ميدهد، این است كه یك فاصلهی زمانی بیش از دههزار سال، نفاشيهای غارهای اروپا را از هنر شناخته شدهی دورههای بعدی جدا ميسازد. چه در این مدت، هیچ آگاهی از هنر مردمان آن سامان در دست نیست و معلوم نشده است، چه رابطهای میان مردمی كه تصاویر غارها را بوجود آورده اند و مردمی كه چندهزار سال پس از آنان، در اروپا زیسته اند، ممكن است وجود داشته باشد. در صورتی كه نقشهای لرستان از نگرِ تاریخی و تداوم، كاملاً با هنر نقاشی ایران در دورههای بعدی پیوستگی دارند.
منابع:
۱. نگاهي به تاريخ پيدايش فلات ايران، كيهان لندن، شماره 447، اسفند 1371 خورشيدي.
۲. دانش شناخت انسان و نژاد انسان.
۳. دكتر فرانك مول Dr. Frank Mole، از باستانشناساني بود كه براي كاوش در مناطق كهنسال ايران به اين كشور فراخوانده شد.
۴. پارينه سنگي Paläolitikum را در زبانهاي اروپايي، نئوليتيكوم ميگويند، كه آن را به دوران نوسنگي هم ميتوان برگرداند.
۵. Moustrian تمدن و فرهنگ Moustier از غاري بدين نام در فرانسه اخذ شده است و مربوط به فرهنگ نخستينِ جامعههاي نخستين انساني ميباشد. اين تمدن و فرهنگِ انسانهاي غارنشين در اروپاي ميانه، گسترده شد.
۶. در سال 1977 نگارنده در سفري كه براي بررسي امكانت ايجاد موزهي منطقااي «كومش» سمنان، به همراهي پرفسور يان يلينك، دانشمند انسان شناس چك، به حاشيهي كوير در ناحيهي سمنان كرده بود، سه قطعه سنگوارهي حيوانات دريايي پيدا ميكند، كه پرفسور يلينك نزي با مشاهدهي آنها، دگرگوني منطفه را از درياي كهن به شوره زار كنوني تأييد ميكند. درياچههاي كوچك نمك، كه هنوز در حاشيهي كوير باقي مانده اند، شواهد ديگري بر اين ادعا هستند.
۷. باستانشناسي ايران باستانؤ رويه ي 115