هزار تو‌ی نشانه‌ها؛ جستار‌ی در نشانه شناسی معمار‌ی

چكيده
پيشينه‌ي نقد به زماني به ديرينگي سقراط (و شايد پيش از آن ) مي‌رسد. از آن زمان به ويژه از رنسانس و نيز از سده نوزدهم تا به امروز، رويكردهاي گوناگوني در تحليل متن (اثر هنري) شكل گرفته‌اند. نشانه‌شناسي يكي از آنهاست كه از يك سو با ساختارگرايي و نيز شكل‌گرايي روس و از سوي ديگر با پساساختارگرايي ارتباط مي‌يابد. اين شيوه تلاش مي‌كند تا با كشف و تحليل نشانه‌هاي موجود در اثر و راه يافتن به دلالت‌هاي ميان نشانه‌اي آنها، در راستاي كشف معناهاي اثر حركت كتد. اين نوشتار درآمدي آغازين است بر نشانه شناسي معماري.

پيشگفتار
چيزها همچون نشانه‌ها
چيزها در كنار ما حضور دارند و ما آنها را به شكل‌هاي گوناگون تاويل مي‌‌كنيم. صداي برخورد دو اتومبيل، فكر تصادف را در ذهنمان ايجاد مي‌كند. چراغ سبز عابر پياده، به ما مي‌گويد كه مي‌توانيم عبور كنيم. برگ درختان تكان مي‌خورد، از پشت شيشه نگاه مي‌‌كنيم و مي‌فهميم كه باد مي‌‌وزد. افسر راهنمايي تابلويي را برايمان تكان مي‌‌دهد و ما ماشين را در كنار جاده نگه مي‌داريم. هر چيز براي ما نشان از چيزي ديگر دارد. پديدارها همچون نشانه‌ها بر ما        آشكار مي‌شوند و راه به جايي دارند كه آن را گستره‌ي معنايي مي‌‌ناميم.افق گستره معنايي هر نشانه با توجه به عواملي همچون پيش زمينه‌هاي فرهنگي  ما، سطح آگاهي‌مان، توان نشانه سازي‌مان، پيش‌انگاشت‌هايمان و … شكل مي‌گيرد. گريه‌ي كودك براي شما نشانه گرسنگي اوست. اما مادر مي‌داند كه كودكش لحظاتي پيش شير نوشيده است. پس گريه‌ي او براي مادر به گرسنگي دلالت نمي‌كند. يك نشانه در نمونه بالا، ما را به دو گستره‌ي معنايي گوناگون راهنمايي كرد. مسيري كه نشانه‌ها در پيش رويمان ايجاد مي‌كنند، مسيري يكه و قطعي نيست. همچون  جاده‌اي است داراي بيشمار راه فرعي و با انتخاب هر مسير، امكان رسيدن به مقصدهاي ديگري ايجاد مي‌شود.
اما بحث ما و رويارويي با متن (اثر هنري – در اينجا معماري). مسير درست كجاست؟ آيا چنين مسيري وجود دارد؟ مي توانيم بحث را از پرسشي كه هايدگر پيش كشيد آغاز كنيم: «معناي معنا چيست ؟» و به دنبال آن بحث‌هاي ديگر كه شيوه‌هاي گوناگون تحليل متن، از رمانتيك‌گرايي قرن نوزدهم تا  شالوده شكني و هرمنوتيك مدرن، آنها را دنبال نموده‌اند، پيش كشيده مي‌شوند.روشن است كه زمان پرداختن به آنها در اين نوشتار كوتاه، موجود نيست. آنچه در پيش مي‌آيد، درآمدي آغازين است بر نشانه‌شناسي معماري. با توجه به اينكه در اين زمينه كتابي به فارسي نگاشته نشده و منابع موجود، مقاله‌هايي پراكنده مي‌باشند، اين نوشتار مي‌تواند آغازي باشد براي پژوهش‌هاي عميق‌تر؛ در گستره‌ي موضوعي كه از دهه‌ي شصت ميلادي همپاي ساختارگرايي، نقد ادبي را دگرگون كرد و موجب گشايش فضاهاي جديدي در حوزه تحليل متن گرديد.

نشانه چيست؟
بنا بر تعريفي كلي، نشانه چيزي است كه به جاي چيز ديگري مي‌آيد.به عبارتي مي‌تواند به جاي چيز ديگري، بر معنايي دلالت كند. لويي فردينان دو سوسور زبان شناس سوييسي، در «نظريه‌زبان شناسي» نشانه را نتيجه همبستگي دال و مدلول مي‌داند. چارلز سندرس پيرس، فيلسوف آمريكايي‌، نشانه را امري مي‌داند كه موردي را به جاي موردي ديگر، با نسبت و توانايي خاصي تعريف مي‌كند.چارلز موريس كه پژوهش‌‌هاي پيرس را دنبال كرد، در تعريف نشانه مي‌گويد: «هر چه به عنوان نشانه از سوي تاويل كننده‌اي تاويل شود، نشانه است.» امبرتو اكو مي‌نويسد: «نشانه تمامي آن چيزهايي است كه بر پايه‌ي قراردادي اجتماعي و از پيش نهاده، چيزي را به جاي چيز ديگري معرفي مي‌كنند.» در ميان تعريف‌هاي بالا رويكرد موريس و پيرس به نشانه، به اصول هرمنوتيك مدرن و اهميت تاويل در رويارويي با اثر هنري نزديك‌تر است. نشانه در اين نوشتار به همان تعبير مورد نظر آنها به كار رفته است. و اما سويه‌ي قراردادي نشانه‌ها. واژه «ميز» بنا بر قراردادي زبان‌شناسانه و از پيش پذيرفته شده در ميان فارسي‌زبانان، به يك شيء دلالت مي‌كند. اگر فردي ژاپني كه با فارسي آشنايي ندارد، اين واژه را بشنود، به دليل آشنايي نداشتن با زمينه دلالت نشانه (واژه)، معنايي درك نخواهد كرد. اگر با فردي كه به زبان اشاره سخن مي‌گويد روبرو شويم، معنايي درك نخواهيم كرد. چرا كه نشانه‌هاي آن به واسطه قراردادهاي از پيش تعيين شده، تنها براي ناشنوايان و افرادي كه با اين قراردادها آشنايند، قابل دركند.
در نمونه نخست، واژه «ميز» را دال مي‌ناميم. تصوري كه از «ميز» در ذهن شما ايجاد شد، مدلول (مورد تاويلي) ناميده مي‌شود و اين دو در ارتباط با ميز واقعي (‌موضوع – ميزي كه مورد اشاره بود) مطرح مي‌شوند. بدين‌سان مفهوم نشانه، در بر دارنده هر دو سويه نخست است؛ دال همچون موردي محسوس و مورد تاويلي همچون امري ذهني. در نظر پيرس هر نشانه در حكم نسبت ميان اين سه عنصر است. به تعبيري واژه «ميز» همچون يك نشانه، نشانه‌اي ديگر (مدلول) را ايجاد نموده است كه خود بايد تاويل شود. بدين صورت نشانه‌ها، نشانه‌هاي ديگري مي‌آفرينند و معناي هر نشانه، در وابستگي به معناي يك نشانه ديگر هستي مي‌يابد. بعدها ژاك دريدا و ديگر شالوده‌شكنان اين بحث را گسترش دادند و اساس شالوده‌شكني خود را بر آن بنا نهادند؛ بر فاصله برناگذشتني ميان نشانه‌ها؛ ميان دال، مدلول و موضوع.

نشانه‌شناسي
از نيمه قرن هجدهم ميلادي واژه‌ي Symptomatology (شناخت علائم باليني) به كار مي رفت كه به بررسي نشانه‌هاي بيماري‌ها اشاره داشت. حدود صد سال پيش پيرس واژه‌ي Semiosis را به كار گرفت و آن را پژوهش ميان نشانه، مورد تاويلي و موضوع دانست و در نهايت نام Semiotics را بدان داد. نشانه‌شناسي آنچنان كه مورد نظر او بود، دانش بررسي تمامي پديدارهاي فرهنگي است كه به دستگاه‌هاي نشانه‌شناسانه وابستگي داشته باشند. او و موريس بر اين باور بودند كه دامنه‌ي نشانه‌شناسي بسيار گسترده است و هر چيز كه بر چيزي ديگر دلالت كند، در قلمرو آن قرار مي‌گيرد. از سوي ديگر سوسور اينچنين از نشانه‌شناسي ياد كرده است:
«مي‌توان علمي را متصور شد كه موضوعش پژوهش تكامل نشانه‌ها در زندگي اجتماعي باشد. اين علم بخشي از روان‌شناسي اجتماعي و از اينرو شاخه‌اي از زبان‌شناسي همگاني خواهد بود. ما آن را Semiology مي‌خوانيم. نشانه‌شناسي معلوم خواهد كرد كه نشانه‌ها از چه چيزها ساخته مي‌شوند و قوانين حاكم بر آنها كدامند. از آنجا كه هنوز اين علم وجود ندارد، كسي هم نمي‌تواند بگويد كه چگونه علمي خواهد بود. اما حقي براي آن وجود دارد و مقام آن پيشاپيش روشن است. زبان‌شناسي فقط بخشي از اين علم نشانه‌شناسي است. مي‌توان قوانيني را كه به ياري نشانه‌شناسي كشف مي‌شوند، در مورد زبان‌شناسي نيز كارا دانست.»
سوسور در مقايسه با پيرس محدوديت‌هاي بيشتري براي نشانه‌شناسي قائل بود. از ديدگاه او  نشانه‌ها تنها در زمينه‌ي دستگاه‌هاي قراردادي ارتباط كارايي دارند. به عبارتي تنها آن دسته از  نشانه‌ها كه بنا بر قرارداد به معنايي ويژه دلالت مي‌كنند، نشانه دانسته مي‌شوند.
آثار لوي اشتراس، ميشل فوكو، ژاك لاكان و رولان بارت در و نيز پژوهش‌هاي تزوتان  تودوروف، ژوليو كريستوا، ژرار ژنت، امبرتو اكو، كلود برمون و ژولين گرماس در سخن ادبي و زيبايي‌شناسي، باعث شد كه نشانه‌شناسي به عنوان روش پژوهش و تحليل آثار هنري از دهه‌ي 1950 به اين سو به كار رود.

دسته‌بندي پيرس
دسته‌‌بندي‌‌هاي گوناگوني از نشانه‌ها تا به امروز ارائه شده‌اند و هر يك سويه‌هاي متفاوتي از ويژگي‌هاي آنها را در نظر داشته‌اند.در اين ميان دسته‌بندي پيرس، شهرت بيشتري دارد. او نشانه‌ها را به سه گونه دسته‌بندي نموده است:
گونه اول دسته‌بندي نشانه‌ها بر اساس موقعيت دروني آنهاست. به اين شكل، نشانه‌ها به سه دسته تقسيم مي‌شوند:
1- نشانه‌هاي دروني و كيفي (جزئي از كل)؛ شيشه ويتراي يك كليساي سده‌هاي ميانه، الگوي گل نيلوفر در بناي پارسه و … .
2- نشانه‌ي كلي؛ تماميت يك ساختمان همچون يك نشانه، تصوير يك فرد و …
3- نشانه‌ي قراردادي؛ چراغ راهنمايي.
دسته‌بندي دوم بر اساس نسبتي است كه نشانه‌ها با مورد تاويلي مي‌سازند.بر اين اساس نشانه‌ها به سه دسته تقسيم مي‌شوند:
1-نشانه همچون گزاره؛ تابلويي با تصوير دو كودك به معناي اينجا محل عبور كودكان است.
2-نشانه همچون تركيبي از دو يا چند نشانه ديگر؛ همچون روايتي كه سه تصوير در پي يكديگر آن را كامل مي‌كنند (عكاسي به شيوه سكوئنس (توالي )).
3-نشانه همچون بيان دو گزاره؛ تابلوي راهنمايي به معناي چون جاده باريك است، پس سبقت گرفتن ممنوع مي‌باشد.
دسته‌بندي سوم پيرس مشهورترين دسته‌بندي اوست و بر اساس آن‌، نشانه‌ها به سه گونه شمايلي‌، نمايه‌اي و نمادين تقسيم مي‌شوند.
نشانه‌هاي شمايلي بر اساس شباهت نشانه با موضوع استوارند. همچون تصوير يك شخص، ماكت يك پل، نقشه يك ساختمان و …
نشانه‌هاي نمايه‌اي بر اساس گونه‌اي نسبت دروني و وجودي و در بيشتر موارد علت و معلولي شناخته مي‌شوند. وجود تب نشان بيماري، ردپا نشانه عبور يك فرد، بخاري كه از فنجان برمي‌خيزد، نشانه داغي محتويات آن و … مي‌باشند.
نشانه‌هاي نمادين بر اساس قراردادهاي از پيش تعيين شده و گاه نانوشته استوارند. نشانه‌هاي موجود بر نقشه‌هاي ساختماني، الفباي مورس و نت‌هاي موسيقي از اين دست نشانه‌ها مي‌باشند. اگر با اين قراردادهاي از پيش تعيين شده آشنا نباشيم، راهي به گستره‌ي معناشناسانه آنها پيدا نمي‌كنيم. به عبارت ديگر نشانه براي ما معنايي نخواهد داشت. براي نمونه اگر بر روي نوشته‌اي كه با خط بريل نوشته شده است دست بكشيم، جز پستي و بلندي چيزي درك نمي‌كنيم. چرا كه با قراردادهايي كه پيش تر تعيين شده‌اند و معناي آن پستي و بلندي‌ها را مي‌آفرينند، ناآشناييم. براي من كه با زبان آلماني آشنايي ندارم، سخنان فردي كه به اين زبان حرف مي‌زند، برابر نهادي در فارسي ندارد. من تنها آوا (دال) هايي مي‌شنوم.اما اين آواها براي من، به چيزي يا معنايي (مدلولي) دلالت نمي‌كنند. به تعبيري گستره‌ي معناشناسانه در مورد نشانه‌هاي نمادين به گونه‌اي متفاوت از ديگر نشانه‌ها وجود دارد. اگر با قراردادها آشنا نباشيم، معنا براي ما ساخته نمي‌شود و مسير حركت به جلو برايمان بسته است. سوسور تنها اين دسته آخر يعني    نشانه‌هاي نمادين را مورد توجه قرار مي‌داد. به اين معني كه آنچه براي او اهميت داشت، سويه‌ي قراردادي نشانه‌ها بود. اما پيرس نشان داد كه گاه نشانه‌ها بر اساس منش چند سويه‌ي خود، تركيبي از شمايلي، نمايه‌اي و نمادين مي‌باشند؛ همچون آميزه‌اي از هر سه. چنانكه پيش‌تر نيز گفته شد، اين دسته‌بندي و نيز ديگر دسته‌بندي‌هاي ارائه شده از نشانه‌ها، هر يك سويه‌هاي متفاوتي را در نظر داشته و برجسته نموده‌اند. در اين نوشتار، دسته‌بندي‌هاي پيرس را به عنوان پيشنهاده‌ي اصلي مي‌پذيريم.

دستگاه‌هاي نشانه‌شناسي معماري
دوستي به نزد شما مي‌آيد و برايتان از پروژه كتابخانه مركزي سياتل (رم كولهاس) سخن مي‌گويد. او با استفاده از واژگان و به ياري زبان اندام (تكان دادن سر و دست) پروژه را براي شما تعريف مي‌كند و به عبارتي باز مي‌آفريند. همزمان با گوش سپردن به سخنان او، انگاره‌اي از پروژه در ذهن شما ساخته مي‌شود؛ تصويري كه با توجه به عواملي بي‌شمار همچون فن بيان دوستتان، تاويل شخصي او از پروژه، قدرت بازسازي تصويري ذهن شما و … شكل مي‌گيرد. در اين حالت آشكارگي اثر بر شما به ياري دستگاه‌هاي نشانه‌شناسي زبان‌شناسانه (گفتاري‌) و حركتي (‌زبان اندام‌) صورت گرفته است.
فرض كنيد دوستتان در حال سخن گفتن، از تكه‌‌اي كاغذ ياري بجويد و شكلي طرح انگارانه (‌شماتيك)از پروژه براي شما ترسيم كند (و يا تصاويري از آن را به شما نشان دهد). در اين حالت به دستگاه‌هاي نشانه‌شناسي پيشين، دستگاه نشانه‌شناسانه تصويري نيز اضافه مي‌شود.
پس از پايان گفتگو‌، فيلمي از پروژه ياد شده به شما داده مي‌شود. در اين حالت، شما با تماشاي فيلم با اثر روبرو مي‌شويد. به تعبيري دستگاه‌هاي نشانه‌شناسانه‌اي كه با آنها روبروييد، دستگاه‌هاي نشانه‌شناسي سينماي گويا مي‌باشند: نشانه‌هاي تصويري، حركتي، آوايي غير زبان‌شناسانه، گفتاري، نوشتاري و موسيقايي.
شما به سياتل مي‌رويد، به ديدن كتابخانه مركزي شهر. بيشينه مردم باور دارند كه بهترين راه براي دريافت اثري معماري، حضور در آن است. به گونه‌اي كه ديدن تصاوير يك پروژه و يا فيلمي از آن، به هيچ شكل با تجربه حضور در آن فضا برابري نمي‌كند. دستگاه‌هاي اصلي نشانه‌شناسي در اين حالت عبارتند از: نشانه‌هاي ديداري و حركتي. هر چند مي‌توان نشانه‌هاي ديگري چون نشانه‌هاي آوايي، موسيقايي، نوشتاري و گفتاري را نيز در شمار آورد (تابلوهاي راهنما، اطلاعات نوشتاري موجود در ساختمان، صداهاي راهنماي پخش شونده از بلندگوها، گفتگوهاي افراد با يكديگر و … )؛ اما دو دستگاه نخست در اين ميان سويه پررنگ تري دارند. مي‌توان اينگونه در نظر گرفت كه دستگاه‌هاي نشانه‌شناسانه معماري و سينما يكسان مي‌باشند. اما تجربه حضور در يك فضا با تجربه ديدن فيلمي از آن بسيار متفاوت است. چرا؟

گونه‌شناسي نشانه‌ها در معماري (بر اساس دسته‌بندي پيرس)
پيش تر از دسته‌‌بندي پيرس ياد كرديم و اينكه مشهورترين دسته‌بندي‌هاست. در اينجا تلاش مي‌كنم تا بر اساس دسته‌بندي ياد شده، حضور نشانه‌ها را در معماري بررسي كنم و بستري اوليه از گونه‌‌شناسي آنها ايجاد كنم. گفتيم كه بر اساس ديدگاه پيرس، نشانه‌ها به سه گونه دسته بندي مي‌شوند:

دسته‌بندي نخست
در دسته‌‌بندي نخست، نشانه‌ها بر سه گونه هستند:
1. نشانه‌ي دروني و كيفي (جزئي از كل)
2. نشانه‌ي كلي
3. نشانه‌ي قراردادي
1.1. نشانه‌هاي دروني و كيفي، نشانه‌هايي هستند كه همچون بخشي از يك تماميت آشكار مي‌شوند. در واقع ساختمان، تماميتي موجود است و عناصر و اجزاي تشكيل دهنده‌ي آن همچون نشانه‌هاي دروني حاضرند. براي نمونه مي‌توانيم بناي پارسه را در نظر داشته باشيم. الگوي گل نيلوفر در اين بنا، نشانه‌اي دروني است. (كه آشنايي با گستره‌ي دلالت معنايي آن، به آشنايي  با پيش زمينه‌ي فرهنگي ايرانيان بستگي دارد.) نرده‌هاي پلكان در  خانه‌ي Solvay اثر ويكتوراورتا، نشانه‌اي است از بنايي كه به سبك «هنر نو» طراحي شده است و زمينه دلالت معنايي آن، به دلايل پيروان هنر نو براي بهره‌گيري از الگوهاي شكلي طبيعي در آثار خود باز مي‌گردد.
1.2.نشانه‌ي كلي
در اين حالت عناصر (نشانه‌هاي) يك ساختمان، همچون زنجيره‌اي به هم مي‌پيوندند و در كنار يكديگر نشانه‌اي ديگر را تشكيل مي‌دهند؛ تماميت ساختمان همچون يك نشانه.
براي نمونه مي‌توانيم پروژه‌ي AT&T (جانسون و بورگي) را داشته باشيم، تماميت ساختمان نشانه‌اي است كه بر نياز به نقد و بازبيني در معماري بيناملل ، روح چند قطبي و خوشه چين معماري پسا مدرن، نگاه طنزآلود طراحان پروژه به واقعيت‌هاي پيش فرض گرفته شده و … دلالت مي‌كند.
1-3. نشانه‌ي قراردادي
اجزاي تشكيل دهنده‌ي يك نقشه‌ي معماري، بر اساس قراردادهاي از پيش تعيين شده شكل گرفته‌اند. چنانچه اگر شخصي با اين علامت‌ها آشنايي نداشته باشد، با گستره‌ي معنايي آنها پيوندي برقرار نمي‌كند.براي او از هم جدا دادن علامتي كه براي نشان دادن در به كار مي‌رود، از علامتي كه براي كد ارتفاعي به كار مي‌رود، به طور معمول امكان پذير نيست.
دسته‌بندي دوم نيز نشانه‌ها را به سه دسته بخش مي‌كند:
1.نشانه همچون گزاره
2.نشانه همچون تركيبي از دو نشانه‌ي ديگر
3.نشانه همچون بيان دو گزاره
مي توان اينگونه در نظر گرفت كه آنچه نشانه‌ها بر آن دلالت مي‌كنند (معنا)، در آخر به شكل گزارهها در ميآيد. آيا مي‌توان چنين پرسشي مطرح نمود كه يك اثر معماري تنها يك معنا (معناي يكه‌اي كه در شكل يك گزاره به بيان مي‌آيد) دارد؟ پس موارد 1 و 3 را به اين شكل در نظر مي‌آوريم: نشانه همچون گزاره(ها)؛ نشانه‌ي كلي (دسته بندي نخست، گونه‌ي دوم)
اما مورد دوم؛ نشانه همچون تركيبي از دو نشانه. در اين حالت دو نشانه در كنار هم قرار مي‌گيرند و نشانه‌ي سومي را شكل مي‌دهند. براي نمونه طرح گسترش موزه‌ي ويكتوريا – آلبرت لندن (دانيل ليبسكيند) را در نظر داشته باشيد. ساختمان قديمي موزه (نشانه – متن نخست) در كنار ساختمان جديد (نشانه- متن دوم) قرار مي‌ گيرد و اين دو در كنار هم نشانه سومي (ميان متن) مي‌سازند كه زمينه‌ي دلالت معنايي آن با توجه به نشانه‌‌هاي اول و دوم آفريده مي‌شود. نشانه‌ي سوم (پاليمسست) بر اساس در هم آميزي نشانه‌هاي نخست و دوم ساخته شده است. به تعبيري فضاي جديدي (بينابين) ايجاد مي‌شود كه با قرارگيري در آن، ديگر نه در فضاي قديم هستيم و نه در فضاي جديد(برنارد چومي).
در دسته‌بندي سوم نيز نشانه‌ها بر سه دسته تقسيم مي‌شدند:
1.نشانه‌هاي شمايلي
2.نشانه‌هاي نمايه‌اي
3.نشانه‌هاي نمادين
3-1. نشانه‌هاي شمايلي بر اساس شباهت نشانه و موضوع شكل مي‌گيرند. ماكت يك ساختمان نشانه‌اي شمايلي است. چرا كه بر اساس شباهت با ساختمان واقعي ساخته شده است. دياگرام‌ها نيز نشانه‌هايي شمايلي و گاه شمايلي – نمادين هستند. نقشه‌‌ي يك ساختمان نشانه‌اي شمايلي – مادين است. در عين حال كه بر اساس شباهت با ساختمان واقعي كشيده شده است، جزئيات اين ترسيم بر اساس قراردادهاي از پيش پذيرفته شده تعيين مي‌شود. (برش افقي پلان از بلندي 5/1 متري، شكل اجزاء نقشه همچون علامتي كه براي بازشوها به كار مي‌رود، علامت كد ارتفاعي و … )
3-2. نشانه‌هاي نمايه‌‌اي بر اساس گونه‌اي نسبت دروني و به طور معمول رابطه‌اي علت و معلولي ميان نشانه و موضوع شكل مي‌گيرند. تماميت ساختمان همچون يك نشانه به موضوع خود (كاربري بنا) دلالت مي‌كند. شعار “Form Follows Function” در معماري مدرن اوليه مصداق مناسبي از اين گونه نشانه‌هاست. فروشگاه مرغ (رابرت ونتوري) نمونه‌ي تندرويي از اين دست نشانه‌هاست.
3-3. نشانه‌هاي نمادين
نشانه‌هاي نمادين بر دو گونه تقسيم مي‌شوند:
1.آنها كه بر اساس قراردادهاي نشانه شناسانه شكل گرفته‌اند.
2.آنها كه بر اساس منش استعاري شكل گرفته‌اند.
پيش‌تر گفتيم كه اجزاء تشكيل دهنده‌‌ي نقشه‌هاي معماري از گونه‌ي نشانه‌هاي نمادين(قراردادي) مي‌باشند. دسته‌ي دوم آنهايي هستند كه به دلايلي همچون بسياري استفاده، كاركرد در دوره و يا مكاني ويژه و … ، به نماد تبديل مي‌‌شوند. براي نمونه سنتوري نيم دايره نمادي است از معماري متاخر دوره‌ي قاجار.
دسته‌بندي‌‌هاي ياد شده به اين معنا نيستند كه يك نشانه تنها مي‌تواند در يكي از آنها جاي بگيرد. فرض كنيد در يك ساختمان از ستون يونيك استفاده شده است. زماني كه اين ستون را در مقياس پروژه مورد توجه قرار مي‌دهيم‌، نشانه‌اي دروني است. اما اگر آن را به تنهايي بررسي  كنيم، به نشانه‌‌اي كلي تبديل مي‌شود. در عين حال به دليل شباهت با ستون يوناني اصلي، نشانه اي شمايلي است. از سوي ديگر به دليل زمينه‌ي  كاربرد خود (معماري پسامدرن‌ تقليد‌گر)، به نمادي براي اين دوره تبديل مي‌شود و گستره‌‌ي دلالت‌هاي معنايي آن، به دلايل پسامدرن‌ها براي استفاده از اين دست عناصر مربوط مي‌شود.

نتيجه
حدود نيم قرن است كه نشانه‌شناسي به عنوان روشي در نقد و تحليل آثار هنري به كار مي‌رود. تلاش براي كشف رمزگان اثر و تحليل نشانه‌‌هاي آن كمك مي‌كند تا افق دلالت‌هاي معنايي اثر را با گستردگي بيشتري بيافرينيم. بدين‌سان نشانه‌ها ما را به هزارتويي در هم تنيده مي‌برند. تلاش براي يافتن مسير با ماست.

براي آگاهي بيشتر نگاه كنيد به:
1.احمدي، بابك، از نشانه‌هاي تصويري تا متن، نشر مركز، چاپ سوم، 1381، تهران.
2.سجودي، فرزان، نشانه‌‌شناسي هنر، انتشارات فرهنگستان هنر، چاپ اول، 1383، تهران.
3.ضيمران، محمد، درآمدي بر نشانه‌شناسي هنر، نشر قصه، چاپ دوم، 1383، تهران.
4.سجودي، فرزان، نشانه‌شناسي كاربردي، نشر قصه، چاپ دوم، 1383، تهران.

پیمایش به بالا